مراتب شرک
معنا و مراتب شرک به موارد استعمال کلمه
((مشرک )) و ((کافر))و کلمه (مشرکات ) اسم فاعل از مصدر اشراک ، یعنى شریک گرفتن براى خداى سبحان است ، و معلوم است که شریک گرفتن مراتب مختلفى از نظر ظهور و خفا دارد، همانطور که کفر و ایمان هم از این نظر داراى مراتبند.مثلا اعتقاد به اینکه خدا دو تا و یا بیشتر است و نیز بتها را شفیعان درگاه خدا گرفتن ، شرکى است ظاهر، و از این شرک کمى پنهان تر شرکى است که اهل کتاب دارند، و براى خدا فرزند قائلند، و مخصوصا مسیح و عزیر را پسران خدا مى دانند
.و به حکایت قرآن مى گویند
: ((نحن ابناء الله و احباوه )) و این نیز شرک است ، از این هم کمى مخفی تر اعتقاد به استقلال اسباب است ، اینکه انسان مثلا دوا را شفا دهنده بپندارد، و همه اعتمادش به آن باشد، این نیز یک مرتبه از شرک است ، و همچنین ضعیف تر و ضعیف تر مى شود، تا برسد به شرکى که به جز بندگان مخلص خدا احدى از آن برى نیست ، و آن عبارت است از غفلت از خداوند تعالى و توجه به غیر خداى عزوجل ، پس همه اینها شرک است .اما این باعث نمى شود که ما کلمه
(مشرک ) را بر همه دارندگان مراتب شرک اطلاق کنیم ، همچنانکه مى دانیم اگر مسلمانى نماز و یا واجبى دیگر را ترک کند، به آن واجب کفر ورزیده ، ولى کلمه (کافر) را بر او اطلاق نمى کنیم ،خداى تعالى ترک عمل حج را کفر خوانده ، و فرموده : ((و لله على الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا و من کفر فان الله غنى عن العالمین )) ولى چنین کسى را کافر نمى خوانیم ، بلکه فاسقى است که به یکى از واجبات خدا کفر ورزیده و بر فرض هم که بتوانیم اطلاق کنیم ، باید بگوئیم فلانى کافر به حج است . و همچنین سایر صفاتى که در قرآن استعمال شده ، مانند صالحین و قانتین ، و شاکرین ، و متطهرین ، و یا فاسقین ، و ظالمین ، و و و، برابر و معادل افعالى که این صفات از آنها مشتق شده نیستند، (کسى که یک عمل صالح ، و یک عبادت ، و یک شکر، و یک طهارت ، و یک فسق ، و یک ظلم کرده ، صالح و قانت و شاکرو متطهر و فاسق و ظالم خوانده نمى شود) و این واضح است ، پس این عناوین را نام یا صفت کسى کردن ، حکمى دارد، و صرف نسبت دادن فعل به آن کس حکمى دیگر.در قرآن کریم کلمه
((مشرک )) بر غیر اهل کتاب اطلاق شده و اطلاق آن بر اهل کتاب ثابت و معلوم نیستعلاوه بر اینکه این معنا به روشنى معلوم نشده ، که قرآن کریم کلمه مشرک را بر اهل کتاب هم اطلاق کرده باشد، به خلاف لفظ کافرین ، بلکه تا آنجا که مى دانیم این کلمه بر غیر اهل کتاب اطلاق شده ، مثلا فرموده
: ((لم یکن الذین کفروا من اهل الکتاب ، و المشرکین منفکین ، حتى تاتیهم البینه )).و یا فرموده
: ((انما المشرکون نجس ، فلا یقربوا المسجد الحرام )) و یا فرموده : ((کیف یکون للمشرکین عهد)) و نیز مى فرماید: ((و قاتلوا المشرکین کافة )) و باز مى فرماید:((قاتلوا المشرکین حیث وجدتموهم )) و مواردى دیگر. حنیف بودن ابراهیم ع
چون از این آیه استفاده مى شود کلمه (حنیف ) تعریضى بر یهود و نصارى است ، نه معناى برى ء بودن ساحت ابراهیم از انحراف از وسط به طرف افراط و تفریط است ، به طرف مادیت محضه یهود، و معنویت محضه نصارا، و کلمه (مسلما) تعریض بر مشرکین است ، چون مى فهماند که ابراهیم تنها تسلیم خدا بود، و چون بت پرستان براى او شریکى نمى گرفت .
بلکه منظور کسانى است که گاهگاهى شرک از آنان سر مى زند، و آن آیات این است
: ((و ما یومن اکثرهم بالله ، الا و هم مشرکون )) ((انما سلطانه على الذین یتولونه ، و الذین هم به مشرکون )) چون مى دانیم مؤ منین هم که احیانا گناه مى کنند، در حال گناه در تحت تسلط شیطانند پس این شرک شرک مشرکین اصطلاحى نیست ، شرکى است که بعضى از مؤ منین و بلکه همه آنان سواى افرادى انگشت شمار یعنى اولیاى مقرب و عباد صالحین گرفتار آن مى شوند.ظاهر آیه شریفه تحریم ازدواج با زن و مرد بت پرست است نه ازدواج با اهل کتاب
نویسنده : مسجد امام الهادی اعتمادیه » ساعت 6:46 عصر روز جمعه 88 اردیبهشت 25