سفارش تبلیغ
صبا ویژن


داستان بقره (گاو) در سوره مبارکه بقره - هیئت قرآنی تبیان


 در کتاب عیون اخبار الرضا، و تفسیر عیاشى ، از بزنطى روایت شده که گفت : از حضرت رضا علیه السلام شنیدم ، مى فرمود: مردى از بنى اسرائیل یکى از بستگان خود را بکشت ، و جسد او را برداشته در سر راه وارسته ترین اسباط بنى اسرائیل انداخت ، و بعد خودش بخونخواهى او برخاست .
بموسى علیه السلام گفتند: که سبط آل فلان ، فلانى را کشته اند، خبر بده ببینیم چه کسى او را کشته ؟ موسى علیه السلام فرمود: بقره اى برایم بیاورید، تا بگویم : آن شخص کیست ، گفتند: مگر ما را مسخره کرده اى ؟ فرمود: پناه مى برم بخدا از این که از جاهلان باشم ، و اگر بنى اسرائیل از میان همه گاوها، یک گاو آورده بودند، کافى بود، و لکن خودشان بر خود سخت گرفتند، و آنقدر از خصوصیات آن گاو پرسیدند، که دائره آنرا بر خود تنگ کردند، خدا هم بر آنان تنگ گرفت .

یکبار گفتند: از پروردگارت بخواه تا گاو را براى ما بیان کند که چگونه گاوى است ، فرمود: خدا مى فرماید: گاوى باشد که نه کوچک و نه بزرگ بلکه متوسط و اگر گاوى را آورده بودند کافى بود بى جهت بر خود تنگ گرفتند خدا هم بر آنان تنگ گرفت .
یک بار دیگر گفتند: از پروردگارت بپرس : رنگ گاو چه جور باشد، با اینکه از نظر رنگ آزاد بودند، خدا دائره را بر آنان تنگ گرفت ، و فرمود: زرد باشد، آنهم نه هر گاو زردى ، بلکه زرد سیر، و آنهم نه هر رنگ سیر، بلکه رنگ سیرى که بیننده را خوش آید، پس دائره گاو بر آنان تا این مقدار تنگ شد، و معلوم است که چنین گاوى در میان گاوها کمتر یافت میشود، و حال آنکه اگر از اول یک گاوى را بهر رنگ و هر جور آورده بودند کافى بود.
باز باین مقدار هم اکتفا ننموده ، با یک سئوال بیجاى دیگر همان گاو زرد خوش رنگ را هم محدود کردند، و گفتند: از پروردگارت بپرس : خصوصیات این گاو را بیشتر بیان کند، که امر آن بر ما مشتبه شده است ، و چون خود بر خویشتن تنگ گرفتند، خدا هم بر آنان تنگ گرفت ، و باز دائره گاو زرد رنگ کذائى را تنگ تر کرد، و فرمود: گاو زرد رنگى که هنوز براى کشت و زرع و آب کشى رام نشده ، و رنگش یکدست است خالى در رنگ آن نباشد.
گفتند: حالا حق مطلب را اداء کردى ، و چون بجستجوى چنین گاوى برخاستند غیر از یک راءس نیافتند، آنهم از آن جوانى از بنى اسرائیل بود، و چون قیمت پرسیدند گفت : به پرى پوستش از طلا، لاجرم نزد موسى آمدند، و جریان را گفتند: دستور داد باید بخرید، پس آن گاو را بآن قیمت خریدارى کردند، و آوردند.
موسى (ع ) دستور داد آنرا ذبح کردند، و دم آنرا بجسد مرد کشته زدند، وقتى اینکار را کردند، کشته زنده شد، و گفت : یا رسول اللّه مرا پسر عمویم کشته ، نه آن کسانى که متهم بقتل من شده اند.
آنوقت قاتل را شناختند، و دیدند که بوسیله دم گاو زنده شد، بفرستاده خدا موسى (ع ) گفتند: این گاو داستانى دارد، موسى پرسید: چه داستانى ؟ گفتند: جوانى بود در بنى اسرائیل که خیلى بپدر و مادر خود احسان مى کرد، روزى جنسى را خریده بود، آمد تا از خانه پول ببرد، ولى دید پدرش سر بر جامه او نهاده ، و بخواب رفته ، و کلید پولهایش هم زیر سر اوست ، دلش نیامد پدر را بیدار کند، لذا از خیر آن معامله گذشت و چون پدر از خواب برخاست ، جریانرا بپدر گفت ، پدر او را احسنت گفت ، و گاوى در عوض باو بخشید، که این بجاى آن سودى که از تو فوت شد، و نتیجه سخت گیرى بنى اسرائیل در امر گاو، این شد که گاو داراى اوصاف کذائى ، منحصر در همین گاو شود، که این پدر بفرزند خود بخشید، و نتیجه این انحصار هم آن شد که سودى فراوان عاید آن فرزند شود، موسى گفت ببینید نتیجه احسان چه جور و تا چه اندازه به نیکوکار مى رسد.


نویسنده : مسجد امام الهادی اعتمادیه » ساعت 10:52 عصر روز دوشنبه 88 اردیبهشت 14