داره میاد از تو صحرا یه کاروان پرماتم
با پرچمی که نوشته: * کاروان محــــرّم *
می وزه با نفساشون ، سوز یک غم کهنه
می رسند از دل صحرا ، همه با پای برهنه
همه دریده گریبون ، از جامه های سیاشون
بارون تنگ غروبه ، اشک سرخ چشاشون
رو لبا نغمه ی تلخ و حزینه
بی امون میزنند بر سر و سینه
چشمامون مثل ابر آسمونه
گریه مون از پَرِ قنداقمونه
هر جا می رن می پوشونند صورت آیینه ها رو
این کاروان ، کرده جاری حسّ حضور خدا رو
بیرق تیره ی ماتم به دست حضرت آدم
موسی و عیسی گرفته اند بازوی حضرت خاتم
این کاروان عزادار دسته ی اهل بهشته
از رسول و پیمبر ، از اولیاء و فرشته
اشکشون برزخی در حرمینه
نوحه اشون دم * واویلا حسینه *
چشمامون مثل ابر آسمونه
گریه مون از پر قنداقمونه
نویسنده : مسجد امام الهادی اعتمادیه » ساعت 10:28 صبح روز شنبه 87 دی 7