سفارش تبلیغ
صبا ویژن


دانستنیهای قرآنی - هیئت قرآنی تبیان


پیش از طرح موضوع اصلی این نوشتار، از تقدیم یک مقدمه ناگزیرم و آن اینکه :

پاره ای از زمانها و مکانها مقدسند و پاره ای نامقدس.

شاید گمان برید که خاصیت ذاتی خود آن زمانها و مکانهاست که چنین اقتضایی دارد.

اما نه اینچنین است.

پدیده های زمان و مکان ذاتا به گونه ای نیستند که شرافت و تقدسی داشته باشند، بلکه این هر دو، قداست و حرمتشان را وامدار نسبتهایی هستند که با برخی اشیاء خاص برقرار می کنند.

اگر اندکی فلسفی تر بگویم این می شود که قداست و حرمت در ذات و ماهیت زمان و مکان مأخوذ نیست و گرنه می بایست همه زمانها و مکانها مقدس باشند.

از همین روست که بزرگان ما حکیمانه گفته اند که"شرف المکان بالمکین" و منظورشان این بوده است که امر مکانمند است که به مکان حرمت می بخشد و نه بالعکس.

آری! به یمن وجود ذی جود حضرت ختمی مرتبت(ص) شهری چون مکه، پناهگاه امن و مورد تکریم بسیار می گردد.

تا آنجا که می بینیم خداوند متعال در کتاب حقش به این شهر خاص سوگند یاد می کند که:

لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ (بلد/1)

قسم به این شهر مقدس [= مکه‌]

وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ(بلد/2)

شهری که تو در آن ساکنی.

در مورد زمان نیز چنین است و شرافت زمان وابسته به شی متزمّن است

مثال بارز این داستان، نزول قرآن در شب قدر است.

اگر قدر و منزلت شب "قدر"، افزون از هزار شب است، تنها از آن روست که مهبط و فرودگاه وحی الهی بوده است.

با طرح این مقدمه اکنون به موضوع اصلی این نوشتار باز می گردم.

با گشتی در گلزار مجامع روایی ، در برابر چشمان ما کثیری از روایات عبور خواهد کرد که اهل بیت علیهم السلام، در باب فضایل قرائت قرآن و پاسداشت آداب مخصوص به آن رهنمودهایی بسیار ارزنده و آموزنده بیان کرده اند.

یکی از آن رهنمودهای متعالی، قرائت قرآن در محیط زندگی و فضای خانه و خانواده است که التزام به آن از نظر تربیتی و روانی می تواند سر منشاء سعادت فردی و جمعی اهل خانواده گردد.

خانه ای که در آن قرآن تلاوت نمی شود به گورستانی می ماند تاریک و ظلمانی چنانکه دلی که نور قرآن در آن نتابد، جسمی بی جان و گوشتی بی مقدار، بیش نیست.

از این رو، رسول مهر و رحمت، حضرت ختمی مرتبت در کلامی درربار می فرماید:

ان البیت اذا کثر فیه تلاوة القرآن کثر خیره واتسع اهله واضاء لاهل السماء کما تضى ء نجوم السماء لاهل الدنیا(کافى 2/610/1)

خانه اى که در آن قرآن فراوان خوانده شود، خیر آن بسیار گردد و به اهل آن وسعت داده شود و براى آسمانیان بدرخشد چنان که ستارگان آسمان براى زمینیان مى درخشند.

آری! بر مبنای این روایت نورانی که از زبان ناقل وحی الهی تراویده است، شرافت، حرمت و تقدس هر خانه ای در گرو میزان ارتباط و انس اهل آن خانواده با قرآن کریم است.

 

بارالها! دلهای ما را همواره و در همه حال به نور "نور"ت که قرآن است منور بدار



نویسنده : مسجد امام الهادی اعتمادیه » ساعت 3:26 عصر روز پنج شنبه 88 شهریور 12


مراتب شرک

معنا و مراتب شرک به موارد استعمال کلمه ((مشرک )) و ((کافر))و کلمه (مشرکات ) اسم فاعل از مصدر اشراک ، یعنى شریک گرفتن براى خداى سبحان است ، و معلوم است که شریک گرفتن مراتب مختلفى از نظر ظهور و خفا دارد، همانطور که کفر و ایمان هم از این نظر داراى مراتبند.

مثلا اعتقاد به اینکه خدا دو تا و یا بیشتر است و نیز بتها را شفیعان درگاه خدا گرفتن ، شرکى است ظاهر، و از این شرک کمى پنهان تر شرکى است که اهل کتاب دارند، و براى خدا فرزند قائلند، و مخصوصا مسیح و عزیر را پسران خدا مى دانند.

و به حکایت قرآن مى گویند: ((نحن ابناء الله و احباوه )) و این نیز شرک است ، از این هم کمى مخفی تر اعتقاد به استقلال اسباب است ، اینکه انسان مثلا دوا را شفا دهنده بپندارد، و همه اعتمادش به آن باشد، این نیز یک مرتبه از شرک است ، و همچنین ضعیف تر و ضعیف تر مى شود، تا برسد به شرکى که به جز بندگان مخلص خدا احدى از آن برى نیست ، و آن عبارت است از غفلت از خداوند تعالى و توجه به غیر خداى عزوجل ، پس همه اینها شرک است .

اما این باعث نمى شود که ما کلمه (مشرک ) را بر همه دارندگان مراتب شرک اطلاق کنیم ، همچنانکه مى دانیم اگر مسلمانى نماز و یا واجبى دیگر را ترک کند، به آن واجب کفر ورزیده ، ولى کلمه (کافر) را بر او اطلاق نمى کنیم ،خداى تعالى ترک عمل حج را کفر خوانده ، و فرموده : ((و لله على الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا و من کفر فان الله غنى عن العالمین ))   ولى چنین کسى را کافر نمى خوانیم ، بلکه فاسقى است که به یکى از واجبات خدا کفر ورزیده و بر فرض هم که بتوانیم اطلاق کنیم ، باید بگوئیم فلانى کافر به حج است . و همچنین سایر صفاتى که در قرآن استعمال شده ، مانند صالحین و قانتین ، و شاکرین ، و متطهرین ، و یا فاسقین ، و ظالمین ، و و و، برابر و معادل افعالى که این صفات از آنها مشتق شده نیستند، (کسى که یک عمل صالح ، و یک عبادت ، و یک شکر، و یک طهارت ، و یک فسق ، و یک ظلم کرده ، صالح و قانت و شاکرو متطهر و فاسق و ظالم خوانده نمى شود) و این واضح است ، پس ‍ این عناوین را نام یا صفت کسى کردن ، حکمى دارد، و صرف نسبت دادن فعل به آن کس حکمى دیگر.

در قرآن کریم کلمه ((مشرک )) بر غیر اهل کتاب اطلاق شده و اطلاق آن بر اهل کتاب ثابت و معلوم نیست

علاوه بر اینکه این معنا به روشنى معلوم نشده ، که قرآن کریم کلمه مشرک را بر اهل کتاب هم اطلاق کرده باشد، به خلاف لفظ کافرین ، بلکه تا آنجا که مى دانیم این کلمه بر غیر اهل کتاب اطلاق شده ، مثلا فرموده : ((لم یکن الذین کفروا من اهل الکتاب ، و المشرکین منفکین ، حتى تاتیهم البینه )).

و یا فرموده : ((انما المشرکون نجس ، فلا یقربوا المسجد الحرام )) و یا فرموده : ((کیف یکون للمشرکین عهد)) و نیز مى فرماید: ((و قاتلوا المشرکین کافة )) و باز مى فرماید:((قاتلوا المشرکین حیث وجدتموهم )) و مواردى دیگر.                                                                                                    حنیف بودن ابراهیم ع

چون از این آیه استفاده مى شود کلمه (حنیف ) تعریضى بر یهود و نصارى است ، نه معناى برى ء بودن ساحت ابراهیم از انحراف از وسط به طرف افراط و تفریط است ، به طرف مادیت محضه یهود، و معنویت محضه نصارا، و کلمه (مسلما) تعریض بر مشرکین است ، چون مى فهماند که ابراهیم تنها تسلیم خدا بود، و چون بت پرستان براى او شریکى نمى گرفت .

 بلکه منظور کسانى است که گاهگاهى شرک از آنان سر مى زند، و آن آیات این است : ((و ما یومن اکثرهم بالله ، الا و هم مشرکون )) ((انما سلطانه على الذین یتولونه ، و الذین هم به مشرکون )) چون مى دانیم مؤ منین هم که احیانا گناه مى کنند، در حال گناه در تحت تسلط شیطانند پس این شرک شرک مشرکین اصطلاحى نیست ، شرکى است که بعضى از مؤ منین و بلکه همه آنان سواى افرادى انگشت شمار یعنى اولیاى مقرب و عباد صالحین گرفتار آن مى شوند.

ظاهر آیه شریفه تحریم ازدواج با زن و مرد بت پرست است نه ازدواج با اهل کتاب



نویسنده : مسجد امام الهادی اعتمادیه » ساعت 6:46 عصر روز جمعه 88 اردیبهشت 25


مراتب شرک

معنا و مراتب شرک به موارد استعمال کلمه ((مشرک )) و ((کافر)) و کلمه (مشرکات ) اسم فاعل از مصدر اشراک ، یعنى شریک گرفتن براى خداى سبحان است ، و معلوم است که شریک گرفتن مراتب مختلفى از نظر ظهور و خفا دارد، همانطور که کفر و ایمان هم از این نظر داراى مراتبند.

مثلا اعتقاد به اینکه خدا دو تا و یا بیشتر است و نیز بتها را شفیعان درگاه خدا گرفتن ، شرکى است ظاهر، و از این شرک کمى پنهان تر شرکى است که اهل کتاب دارند، و براى خدا فرزند قائلند، و مخصوصا مسیح و عزیر را پسران خدا مى دانند.

و به حکایت قرآن مى گویند: ((نحن ابناء الله و احباوه )) و این نیز شرک است ، از این هم کمى مخفی تر اعتقاد به استقلال اسباب است ، اینکه انسان مثلا دوا را شفا دهنده بپندارد، و همه اعتمادش به آن باشد، این نیز یک مرتبه از شرک است ، و همچنین ضعیف تر و ضعیف تر مى شود، تا برسد به شرکى که به جز بندگان مخلص خدا احدى از آن برى نیست ، و آن عبارت است از غفلت از خداوند تعالى و توجه به غیر خداى عزوجل ، پس همه اینها شرک است .

اما این باعث نمى شود که ما کلمه (مشرک ) را بر همه دارندگان مراتب شرک اطلاق کنیم ، همچنانکه مى دانیم اگر مسلمانى نماز و یا واجبى دیگر را ترک کند، به آن واجب کفر ورزیده ، ولى کلمه (کافر) را بر او اطلاق نمى کنیم ،خداى تعالى ترک عمل حج را کفر خوانده ، و فرموده : ((و لله على الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا و من کفر فان الله غنى عن العالمین ))

ولى چنین کسى را کافر نمى خوانیم ، بلکه فاسقى است که به یکى از واجبات خدا کفر ورزیده و بر فرض هم که بتوانیم اطلاق کنیم ، باید بگوئیم فلانى کافر به حج است . و همچنین سایر صفاتى که در قرآن استعمال شده ، مانند صالحین و قانتین ، و شاکرین ، و متطهرین ، و یا فاسقین ، و ظالمین ، و و و، برابر و معادل افعالى که این صفات از آنها مشتق شده نیستند، (کسى که یک عمل صالح ، و یک عبادت ، و یک شکر، و یک طهارت ، و یک فسق ، و یک ظلم کرده ، صالح و قانت و شاکرو متطهر و فاسق و ظالم خوانده نمى شود) و این واضح است ، پس ‍ این عناوین را نام یا صفت کسى کردن ، حکمى دارد، و صرف نسبت دادن فعل به آن کس حکمى دیگر.

در قرآن کریم کلمه ((مشرک )) بر غیر اهل کتاب اطلاق شده و اطلاق آن بر اهل کتاب ثابت و معلوم نیست

علاوه بر اینکه این معنا به روشنى معلوم نشده ، که قرآن کریم کلمه مشرک را بر اهل کتاب هم اطلاق کرده باشد، به خلاف لفظ کافرین ، بلکه تا آنجا که مى دانیم این کلمه بر غیر اهل کتاب اطلاق شده ، مثلا فرموده : ((لم یکن الذین کفروا من اهل الکتاب ، و المشرکین منفکین ، حتى تاتیهم البینه )).

و یا فرموده : ((انما المشرکون نجس ، فلا یقربوا المسجد الحرام )) و یا فرموده : ((کیف یکون للمشرکین عهد)) و نیز مى فرماید: ((و قاتلوا المشرکین کافة )) و باز مى فرماید:((قاتلوا المشرکین حیث وجدتموهم )) و مواردى دیگر.

و اما اینکه فرمود: ((و قالوا کونوا هودا او نصارى تهتدوا، قل بل ملة ابراهیم حنیفا، و ما کان من المشرکین )) منظورش از مشرکین یهود و نصارى نیست ، تا تعریضى بر اهل کتاب باشد، و در نتیجه با گفته ما منافات داشته باشد، بلکه ظاهرا منظور غیر اهل کتاب است ، به قرینه اینکه در آیه اى دیگر فرموده : ((ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا ولکن کان حنیفا مسلما و ما کان من المشرکین )).

 



نویسنده : مسجد امام الهادی اعتمادیه » ساعت 6:46 عصر روز چهارشنبه 88 اردیبهشت 23


 در کتاب عیون اخبار الرضا، و تفسیر عیاشى ، از بزنطى روایت شده که گفت : از حضرت رضا علیه السلام شنیدم ، مى فرمود: مردى از بنى اسرائیل یکى از بستگان خود را بکشت ، و جسد او را برداشته در سر راه وارسته ترین اسباط بنى اسرائیل انداخت ، و بعد خودش بخونخواهى او برخاست .
بموسى علیه السلام گفتند: که سبط آل فلان ، فلانى را کشته اند، خبر بده ببینیم چه کسى او را کشته ؟ موسى علیه السلام فرمود: بقره اى برایم بیاورید، تا بگویم : آن شخص کیست ، گفتند: مگر ما را مسخره کرده اى ؟ فرمود: پناه مى برم بخدا از این که از جاهلان باشم ، و اگر بنى اسرائیل از میان همه گاوها، یک گاو آورده بودند، کافى بود، و لکن خودشان بر خود سخت گرفتند، و آنقدر از خصوصیات آن گاو پرسیدند، که دائره آنرا بر خود تنگ کردند، خدا هم بر آنان تنگ گرفت .

یکبار گفتند: از پروردگارت بخواه تا گاو را براى ما بیان کند که چگونه گاوى است ، فرمود: خدا مى فرماید: گاوى باشد که نه کوچک و نه بزرگ بلکه متوسط و اگر گاوى را آورده بودند کافى بود بى جهت بر خود تنگ گرفتند خدا هم بر آنان تنگ گرفت .
یک بار دیگر گفتند: از پروردگارت بپرس : رنگ گاو چه جور باشد، با اینکه از نظر رنگ آزاد بودند، خدا دائره را بر آنان تنگ گرفت ، و فرمود: زرد باشد، آنهم نه هر گاو زردى ، بلکه زرد سیر، و آنهم نه هر رنگ سیر، بلکه رنگ سیرى که بیننده را خوش آید، پس دائره گاو بر آنان تا این مقدار تنگ شد، و معلوم است که چنین گاوى در میان گاوها کمتر یافت میشود، و حال آنکه اگر از اول یک گاوى را بهر رنگ و هر جور آورده بودند کافى بود.
باز باین مقدار هم اکتفا ننموده ، با یک سئوال بیجاى دیگر همان گاو زرد خوش رنگ را هم محدود کردند، و گفتند: از پروردگارت بپرس : خصوصیات این گاو را بیشتر بیان کند، که امر آن بر ما مشتبه شده است ، و چون خود بر خویشتن تنگ گرفتند، خدا هم بر آنان تنگ گرفت ، و باز دائره گاو زرد رنگ کذائى را تنگ تر کرد، و فرمود: گاو زرد رنگى که هنوز براى کشت و زرع و آب کشى رام نشده ، و رنگش یکدست است خالى در رنگ آن نباشد.
گفتند: حالا حق مطلب را اداء کردى ، و چون بجستجوى چنین گاوى برخاستند غیر از یک راءس نیافتند، آنهم از آن جوانى از بنى اسرائیل بود، و چون قیمت پرسیدند گفت : به پرى پوستش از طلا، لاجرم نزد موسى آمدند، و جریان را گفتند: دستور داد باید بخرید، پس آن گاو را بآن قیمت خریدارى کردند، و آوردند.
موسى (ع ) دستور داد آنرا ذبح کردند، و دم آنرا بجسد مرد کشته زدند، وقتى اینکار را کردند، کشته زنده شد، و گفت : یا رسول اللّه مرا پسر عمویم کشته ، نه آن کسانى که متهم بقتل من شده اند.
آنوقت قاتل را شناختند، و دیدند که بوسیله دم گاو زنده شد، بفرستاده خدا موسى (ع ) گفتند: این گاو داستانى دارد، موسى پرسید: چه داستانى ؟ گفتند: جوانى بود در بنى اسرائیل که خیلى بپدر و مادر خود احسان مى کرد، روزى جنسى را خریده بود، آمد تا از خانه پول ببرد، ولى دید پدرش سر بر جامه او نهاده ، و بخواب رفته ، و کلید پولهایش هم زیر سر اوست ، دلش نیامد پدر را بیدار کند، لذا از خیر آن معامله گذشت و چون پدر از خواب برخاست ، جریانرا بپدر گفت ، پدر او را احسنت گفت ، و گاوى در عوض باو بخشید، که این بجاى آن سودى که از تو فوت شد، و نتیجه سخت گیرى بنى اسرائیل در امر گاو، این شد که گاو داراى اوصاف کذائى ، منحصر در همین گاو شود، که این پدر بفرزند خود بخشید، و نتیجه این انحصار هم آن شد که سودى فراوان عاید آن فرزند شود، موسى گفت ببینید نتیجه احسان چه جور و تا چه اندازه به نیکوکار مى رسد.


نویسنده : مسجد امام الهادی اعتمادیه » ساعت 10:52 عصر روز دوشنبه 88 اردیبهشت 14


دستاویز وهابیان در توحید

زیارت حرم امام رضا علیه السلام

در مقالات قبل(سرشاخه وهابیت و وهابیت؛ فرقه‎ای علیه شیعه و سنی) گفتیم که «وهابیت» جریانی فکری - سیاسی است که در قرن اخیر ظهور کرده و پیرو برخی اندیشه‌های افراطی سده‌های سوم و چهارم اسلامی می‎باشد؛ که به این جریان «سلفیه» نیز می‌گویند.

در این عصر «محمدبن عبدالوهاب» با طرح و تبلیغ برداشتی بی‌پایه‌ از مفهوم «توحید» و «شرک»، و بزرگنمایی باورهای خرافی موجود در عربستان، در میان مردم ساده، بی بضاعت و بدوی "نجد" نفوذ کرده، و پس از مهاجرت به "درعیه" و برخورداری از حمایت سیاسی و نظامی حاکم آن «محمد بن سعود»، دیدگاه‎های قابل انتقاد و نادرست خود را در سراسر عربستان منتشر کرد.

«محمد بن سعود» بزرگ آل سعود و جدّ پادشاهان کنونی در عربستان سعودی است، که توانست با حمایت خود از نفوذ مذهبی محمد بن عبد الوهاب و تبلیغات وی، از جهت سیاسی، در منطقه سیاسی نفوذ یابد.

همراهی نفوذ مذهبی و سیاسی این دو در "درعیه"، نقطه آغاز تاریخ خونین وهابیت به شمار می‌رود. زیرا محمد بن سعود با فتوای جاهلانه محمد بن عبد الوهاب که مسلمانان غیر وهابی را به نوعی مشرک و شایسته مرگ می‌پنداشت، مسلمانان و شیعیان بی‌گناه سرزمین‎های اطراف را مورد هجوم و تاراج قرار داد، و جنگ‎های خونین فراوانی را به برخی دولت‌های اسلامی تحمیل نمود. (1)

یکی از اشکال‎هایی که وهابی‎ها به مسلمانان وارد می‎کنند؛ زیارت کردن، بوسیدن و تبرک جستن و انواع احترام‎هایی است که مسلمانان به قبور انبیا، اولیا، صالحان و علما دارند. وهابی‎ها اینگونه احترام‎ها و اظهار علاقه و محبت را خلاف توحید و شرک می‎دانند.

پس از محمد بن عبدالوهاب برخی فرزندان و نوادگان او که در عربستان به «آل الشیخ» معروف‌اند راه او را ادامه دادند و با تألیف رسائل و کتب وهابی، و استفاده از روش‎های خشونت‌آمیز نقش غیر قابل انکاری را در تحکیم مبانی و گسترش دیدگاه‎های وهابی در میان سرزمین‎های اسلامی ایفا نمودند. خشونت و تکفیر برجسته‌ترین ویژگی تاریخی جریان وهابی بوده است؛ ویژگی‌ای که اکنون نیز در سرزمین عربستان کما بیش به چشم می‌خورد، و گاهی در فتواهای عجیب مفتیان وهابی علیه شیعیان، و رفتار خشن و بی‌ادبانه برخی وهابیان با حجّاج بیت الله الحرام و زائران مدینه منوّره نمود می‌یابد.

 

پیروان مذهب حنبلی

وهابیان، خود را پیروان مذهب جدیدی در اسلام نمی‌دانند و بیشتر خود را به مذهب حنبلی که یکی از مذاهب چهارگانه اهل تسنّن است منتسب می‌کنند. اما تردیدی نیست که مبانی و دیدگاه‎های اینان تفاوت‌های جدّی با دیدگاه‎های مذهب حنبلی و به طور کلی همه مذاهب اسلامی دارد. از این رو، برخی این جریان فکری - سیاسی را یک مذهب نوین انحرافی برمی‌شمارند که نسبت قابل توجهی با مذاهب اهل تسنن ندارد.

 

طرح اشکال

در متون وهابیت هیچ واژه‎ای به اندازه «توحید» و «شرک» به کار نرفته است؛ لذا مهم‌ترین پایه اندیشه وهابیون را باید در ذیل این دو واژه بررسی کرد.

خشونت و تکفیر برجسته‌ترین ویژگی تاریخی جریان وهابی بوده است؛ ویژگی‌ای که اکنون نیز در سرزمین عربستان کما بیش به چشم می‌خورد، و گاهی در فتواهای عجیب مفتیان وهابی علیه شیعیان، و رفتار خشن و بی‌ادبانه برخی وهابیان با حجّاج بیت الله الحرام و زائران مدینه منوّره نمود می‌یابد.

یکی از اشکال‎هایی که وهابی‎ها به مسلمانان وارد می‎کنند؛ زیارت کردن، بوسیدن و تبرک جستن و انواع احترام‎هایی است که مسلمانان به قبور انبیا، اولیا، صالحان و علما دارند. وهابی‎ها اینگونه احترام‎ها و اظهار علاقه و محبت را خلاف توحید و شرک می‎دانند.

در این مبحث ابتدا باید حد و مرز توحید و شرک و عبادت و غیر عبادت روشن شود تا مشخص شود که اینگونه اعمال خلاف توحید است و مسلمانان با این اعمال مشرک هستند یا نه؟!

 

توحید در نگاه وهابیون

از دیدگاه محمد بن عبدالوهاب و پیروان او، توحید بر دو بخش است: توحید ربوبیّت و توحید الوهیّت.

منظور اینان از توحید ربوبیّت؛ اعتقاد به یکتایی خداوند در آفرینش، تشریع و تدبیر جهانیان است.

و منظورشان از توحید الوهیّت، چیزی است که آن را توحید در عبادت خداوند معرفی می‌نمایند. از نگاه وهابیان، توحیدی که در برابر شرک قرار می‌گیرد ترکیبی از هر دو بخش است. بنابراین، امکان دارد کسی به یگانگی خداوند متعال در آفرینش، تشریع و تدبیر جهانیان معتقد باشد، اما کاملاً «مشرک» باشد! بدین معنا که غیر خداوند یکتا را مورد «عبادت» قرار دهد.

وهابیان از «عبادت»، تفسیر وسیعی ارائه می‌دهند و آن را شامل هرگونه تعظیم و تقدیس می‌پندارند. از این رو، معتقدند که مسلمانان با تقدیس برخی چیزها یا مکان‎ها، و حتی تعظیم قبور پیامبر و ائمه، در واقع آنان را عبادت می‌کنند. از نگاه اینان هرگونه توسل به اولیاء و عرض حاجت در نزد قبور آنان از مصادیق کفر است!

اینان عبادت را علاوه بر اسلام و ایمان و احسان؛ شامل دعا، بیم، امید، توکل، رغبت، هراس، خشوع، خشیت، انابه، کمک گرفتن، استعاذه، استغاثه، ذبح و نذر می‌دانند. طبیعی است که چنین تفسیر وسیع و بی‌پایه‌ای از عبادت، بسیاری از یکتاپرستان و مسلمانان جهان را در جرگه مشرکان وارد می‌کند! و این تفکر خطرناکی است که متأسفانه وهابیان بی‌باکانه بدان پای‌بند هستند!

وهابیان از «عبادت»، تفسیر وسیعی ارائه می‌دهند و آن را شامل هرگونه تعظیم و تقدیس می‌پندارند. از این رو، معتقدند که مسلمانان با تقدیس برخی چیزها یا مکان‎ها، و حتی تعظیم قبور پیامبر و ائمه، در واقع آنان را عبادت می‌کنند. از نگاه اینان هرگونه توسل به اولیاء و عرض حاجت در نزد قبور آنان از مصادیق کفر است!

دیدگاه محمد بن عبدالوهاب درباره توحید در یکی از رسائل او به نام «القواعد الأربعة» آمده است. او در این رساله مختصر، با استناد به ظواهر برخی آیات و روایات، برای توحید، چهار رکن ذکر نموده، که در واقع ارکان وهابیت است:

1- کافران زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) به این که خداوند خالق و مدبّر جهان است اقرار داشتند ولی این اقرار، باعث مسلمان شدن ایشان نمی‎شد.

2- کافران عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌گفتند که برای نزدیک شدن به خداوند و طلب شفاعت، بت‎ها را می‌خوانیم.

3- پیامبر(صلی الله علیه و آله) در میان کسانی ظهور فرمود که از حیث عبادت متفاوت بودند؛ برخی فرشتگان، برخی پیامبران و صالحان، بعضی درختان و سنگ‎ها، و عده‎ای خورشید و ماه را می‌پرستیدند، اما پیامبر با همه آنان جهاد فرمود و میان آنان فرقی نگذاشت.

4- مشرکان زمان ما از مشرکان زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) مشرک‌تراند! چرا که مشرکان زمان پیامبر تنها به هنگام آسایش شرک می‌ورزیدند و به هنگام دشواری، مخلص می‌شدند، اما مشرکان زمان ما، هم به هنگام آسایش و هم به هنگام دشواری مشرک‌اند! (2)

وی در رساله دیگرش به نام «کشف الشبهات» نیز بر این دیدگاه افراطی پای فشرده، و بیش از 24 بار مسلمانان غیر وهابی را مشرک، و بیش از 25 مرتبه آنان را کافر، بت‌پرست، مرتد، منافق و شیطان خوانده است! این دیدگاه عجیب تقریباً در همه منابع وهابی به چشم می‌خورد. از این رو، برخی چون سیّد محسن امین عاملی و سیّد مرتضی عسکری وهابیان را به «خوارج» تشبیه، و دیدگاه‎های اینان را به تفصیل با دیدگاه‎های آنان مقایسه و تطبیق داده‎‌اند.

جای شگفتی دارد که محمّد بن عبدالوهاب با وجود اهمیتی که برای مسأله توحید قائل بود؛ و مسلمانان، علی الخصوص شیعیان را مشرک می‎نامید! خدا را جسم می‌انگاشت، و باور داشت که نشستن خدا بر عرش و نزول او به آسمان دنیا و ثبوت دست و صورت و جهت برای او حقیقی است!
جای شگفتی دارد که محمّد بن عبدالوهاب با وجود اهمیتی که برای مسأله توحید قائل بود؛ و مسلمانان، علی الخصوص شیعیان را مشرک می‎نامید! خدا را جسم می‌انگاشت، و باور داشت که نشستن خدا بر عرش و نزول او به آسمان دنیا و ثبوت دست و صورت و جهت برای او حقیقی است!

اقسام توحید در تفکر شیعه

توحید مهمترین مسئله در ادیان الهی است و اساسی‎ترین وظیفه پیامبران نیز اینست که انسانها را به سمت یکتاپرستی و توحید رهنمون باشند. توحید اقسام مختلفی دارد که در مورد هر یک توضیح اجمالی می‎دهیم.

الف – توحید ذاتی: یعنی خدا یکی است و نظیر و مانند ندارد. یگانه است و به ذات او ترکیب راه ندارد.

ب- توحید در صفات: خداوند دارای دوگونه صفات است؛ صفات ذات و صفات فعل. صفات ذات خدا، عین ذات اوست و دوگانگی بین او و صفات ذاتش وجود ندارد. مانند: علم و قدرت . و صفات فعل به کارهای خدا برمی‎گردد؛ مانند خالقیت، رازقیت و امثال آن.

ج- توحید در خالقیت: به این معنا که آفریدگار و خالق هستی یکی است و جز او خالقی وجود ندارد و علل و اسبابی هم که در جهان تاثیر دارند از سوی خداست.

د- توحید در تدبیر: یعنی کارگردان جهان خداست. اوست که انسان و جهان را آفرید و تدبیر و سرپرستی هستی را به عهده گرفت. اکثر مشرکان اعتراف داشتند که خالق اصلی خداوند است، ولیکن می‎گفتند خداوند وقتی موجودات را آفرید تدبیر آنها را به ملائکه، اجنه و ارواح واگذار کرد. پس آنها دنیا را اداره می‎کنند. توحید در تدبیر یعنی انسان تدبیر امور را نیز از خدا بداند.

ه – توحید در عبادت: منظور از این نوع توحید آن است که عبادت و پرستش، منحصر خداوند است و بر این اصل همه مسلمانان اتفاق نظر دارند.(3)

و – توحید در تقنین و تشریع: یعنی حکم و قانونگذاری را خاص خدا بدانیم مگر این که خداوند آن را به فردی واگذار کرده باشد.

ز – توحید در ولایت و حاکمیت: یعنی سرپرستی و ولایت جامعه مخصوص خداوند است.

ح – توحید در اطاعت: یعنی اطاعت مخصوص خداوند است و از هیچ انسانی اطاعت کردن جایز نیست، مگر این که خداوند به اطاعت کردن از او فرمان دهد، مانند رسول خدا و ائمه معصومین (علیهم‎السلام) .(4)

 

وهابیت در قسم توحید در عبادت، به دیگر مسلمانان علی الخصوص شیعه، شبهه وارد کرده است که شیعیان، پیامبر و ائمه اطهار(علیهم‎السلام) را می‎پرستند؛ در مقاله بعدی به این شبهه پاسخ می‎دهیم.


پی‎نوشت‎ها:

1- ذهبی، محمدبن احمد، تاریخ الاسلام، دارالکتب العربی .

2- محمد بن عبدالوهاب، القواعد الأربعة، رئاسة ادارات البحوث العلمیة و الافتاء و الدعوة و الإرشاد بالمملکة العربیة السعودیة .

3- وهابیت، مبانی فکری و کارنامه عملی، جعفر سبحانی، ص 53.

4- تبیین باورهای شیعی، ج 1، سید حسن طاهری خرم آبادی، ص 42 .

 



نویسنده : مسجد امام الهادی اعتمادیه » ساعت 10:39 عصر روز دوشنبه 88 اردیبهشت 14

   1   2      >